یا سید الشهدا (ع)
وبسایت گروه های چندگانه ی سید الشهدا
خانه
درباره من
تماس با من
رهروان سید الشهدا (ع)
خادمان سید الشهدا (ع)
میثاق با سید الشهدا(ع)
دلباختگان سید الشهدا(ع)
سرمستان سید الشهدا(ع)
گفت و گو پیرامون سید الشهدا(ع)
لینک ار.اس.اس
یا سید الشهدا (ع)
وبسایت گروه های چندگانه ی سید الشهدا
این وبسایت جهت ثبت آثار گروه های سید الشهدا در تلگرام تشکیل شد است و نوشته های گروه در این وبسایت به ثبت می رسد.
محمد کارگری
طبقه بندی موضوعی
مزاحمت برای دختران
(۱)
ندیدن بهترین ها
(۱)
به کجا چنین شتابان؟
(۱)
گفتم که خدایا برکاتی بفرست
(۱)
بقیع .....
(۱)
اسلام علیک یا بقیه الله
(۲)
تغییر در نگاه
(۱)
حمد خوانی برای اموات
(۱)
روضه ....
(۲)
مناجات
(۲)
شهدا
(۱)
در مدح مادرم زهرا
(۱)
با نام حسین بی راه حسین
(۱)
بهلول
(۱)
بی حجابی و حجاب
(۱)
ببخشش کینه
(۱)
خلاصه آمار
بایگانی
مرداد ۱۳۹۴
(۳۶)
آخرین مطالب
۹۴/۰۵/۰۵
سلام بر شهدا
۹۴/۰۵/۰۵
ﻛُــﻞِ ﻓــﻲ ﻓَﻠــﮏ
۹۴/۰۵/۰۵
عشق به حضرت ولیعصر(ع)
۹۴/۰۵/۰۵
علت محرومیت از شب زنده داری
۹۴/۰۵/۰۵
همت همت مجنون
۹۴/۰۵/۰۵
خیانت به نماز
۹۴/۰۵/۰۵
بالاترین وزنه
۹۴/۰۵/۰۴
شهدا شرمنده ایم
۹۴/۰۵/۰۴
ما سینه زنان، در غم دیدار دمشقیم
۹۴/۰۵/۰۴
هیچ داری از دل مهدی خبر؟
۱ مطلب با موضوع «بهلول» ثبت شده است
حکایت بهلول
روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید :
من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم !
یک اینکه می گوید :
خداوند دیده نمی شود
پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد
دوم می گوید :
خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند
در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد
سوم هم می گوید :
انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد
در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد
بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت !
استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند
خلیفه گفت : ماجرا چیست؟
استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست !
بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه
بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد
ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد
ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟
پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم
استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت !!!
۰ نظر
۰
۰
۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۵
محمد کارگری